روزی دوستی به من گفت: ناراحت نشو ولی تو اصلا آدم رکی نیستی و در لفافه حرف می زنی.

الآن ایجا جایی که می دانم هرگز گذارش به آن جا نمی افتد جوابی در لفافه به او می دهم.

آری من در لفافه حرف می زنم زیرا هر روز به حرف هایی که می خواهم بزنم فکر می کنم، به خاطراتی که می نویسم می اندیشم و تمام کسانی را که دوست دارم یا ندارم در ذهنم مرور می کنم.

حرف هایی را که می خواهم به کسانی که دوستشان دارم بزنم لای هزار کلمه پنهان می کنم مبادا حرفی بزنم و قولی بدهم که از انجامش وا بمانم.مبادا وی را برنجانم و ناراحت کنم یا او را از خودم بیزار کنم، مبادا روزی نظرم عوض شود و آن حرف دیگر اعتباری نداشته باشد و از همه مهمتر مبادا کسی ضعف مرا ببیند یا مرا به استهزا بگیرد.

میدانی 75% یعنی چقدر؟ یعنی بیشترین مقداری که اجازه دارم. یعنی تمام اوصافی که قبلا برای دوست داشتن گفتم، یعنا خیلی،به قول تو یعنی فدات.

[ بازدید : 81 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 6 آبان 1393 ] 17:58 ] [ someone ]

[ ]

از من می شنوید هرگز عاشق نشوید،

دوست هم نداشته باشید

دردی سراسر روح شما را فرا می گیرد، قلبتان را می درّد و گاهی دوست میدارید با یک چنگال تیز آهنی آن را از سینه بیرون بکشید.چشم هایتان پر از اشک می شود و بدتر از همه که این درد ها را دوست خواهید داشت و حتی نمی توانید این درد ها را رها کنید. گاهی به خودتان که نگاه می کنید او را می بینید و گاهی احساس می کنید کنارتان نشسته ، با تعجب بر می گردید و می بینید سرابی بیش نبوده است.

این ها که گفتم همه درد های دوست داشتن است . حال اگر عاشق باشید فقط می توانم بگویم فنا می شوید. بغض و اشک و آه و ناله تنها پیشه ی شما خواهد شد و از تمام زندگی باز می شوید.

[ بازدید : 79 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 6 آبان 1393 ] 17:41 ] [ someone ]

[ ]

نمی دانم

همیشه دوست داشتم اوقات خوشی را با کسانی که دوستشان داشتم بگذرانم ولی همیشه ترسیدم یا آن که ترسیدم و در نهایت نشد.

یا از این ترسیدم که مبادا کسی که با او دوست می شوم مرا از کسی که بیشتر از همه دوستش دارم غافل سازد و یا از این می ترسیدم که جواب نه بشنوم.

به هر حال این شد که من سکوت کردم . گاهی فکر میکنم...

به خودم

و به کسانی که دوست داشتم با آن ها دوست شوم.

و من امروز آن ها را فراموش می کنم . باید فراموش کنم.تا دوباره آرام و بی صدا تمام آن چه را که در توان دارم برای موفقیتی که آرزویش را دارم ، برای تنها موفقیتی که آرزویش را دارمانجام دهم .امیدوارم که بفهمد، شاید هم امیدوارم که نفهمد .

ولی به هر حال امیدوارم که هر آن چه رضا و مصلحت خداست ، پیش بیاید.

به هر حال من از سه شنبه دیگر او را نخواهم دید ، امیدوارم که به راحتی او را فراموش کنم. باز هم می گویم که از او متشکرم و کمی ، نه خیلی دوستش دارم .

و اگر در مورد آن سجاده بخواهد بداند ،نمی دانم بگویم چه کسی آن را به او داده است آما همین را می دانم که من آن را در مشهد به نیت او خریدم،بعد ها نتوانستم از آن استفاده کنم ، احساس کردم که بزرگان می خواهند آن را به او بدهند، نه من.

[ بازدید : 107 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]

[ پنجشنبه 24 مهر 1393 ] 6:53 ] [ someone ]

[ ]

حسادت

از حسادت خیلی بدم می آید.

از حسادت بدم می آید چون

عشق را تبدیل به نفرت می کند،

دوستی ها را تبدیل به دشمنی می کند،

دوست ها را دشمن می کند

و دشمن ها را دوست جلوه می دهد.

در گذشته با خود می گفتم چه چیز حسادت بد است و حسادت چه چیز است؟ آن وقت ها نمی دانستم حسادت با غبطه خوردن زمین تا آسمان فرق دارد.

آن وقت ها درک نمی کردم که حسادت یعنی بگویی :

چرا او باید این قدر خوب زندگی کند ولی من نه ،مطمئن باش کاری می کنم آرزوی مرگ کند.

و این که دیگران را به خاطر داشتن زنگی خوب گناهکار بدانی.

حسادت به معنای بی محلی به دوستی است که پیشرفت می کند.

حسادت به سادگی گفتن جمله ی «حناق بشه تو گلوش گیر کنه» است.

و این همان حسادت است که دنیا و آخرت فرد را به آتش می کشد.

[ بازدید : 88 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ يکشنبه 20 مهر 1393 ] 15:56 ] [ someone ]

[ ]

پاسخ یکی از نظرات

یک نفر هست که از من می خواهد برایش دعا کنم ، من در جواب می گویم : کل اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی.!

من برای خودم هم نمی توانم دعا کنم چه برسد به شما. بهتر است شما خودتان برای خودتان دعا کنید و از هم اکنون کار هایی که می دانید نباید انجام دهید را انجام ندهید و با قلب و عملتان توبه کنید.

سپس پس از نیمه شب جمعه شب غسل کنید و نماز استغاثه به امام زمان را بخوانید و خداوند را به ائمه ی معصومین (ع)و محمد(ص) و علی (ع)و فاطمه (س)و حسن (ع)و حسینش قسم دهید(می گویند در زمان حضرت محمد (ص)،روزی شیطان را دیده اند که در حال توبه است ، به او می گویند تو پس از آن همه گناه و گمراه کردن این همه آدم چگونه از خدا طلب بخشش می کنی و امیدواری؟ شیطان در جواب می گوید زمانی که من وارد بهشت می شدم نام پنج تن را بر در آن دیدم و از خدا پرسیدم اینان کیستند و خداوند ا ز شان و مرتبه ی آنان گفت. آری من امید دارم که خداوند مرا به خاطر آن ها ببخشد)و خدا را به حجتش روی زمین ، به منجی آدم ها و به امام زمانش قسم دهید و با زبان هم توبه کنید ، بگویید خدایا !تو را به امامی قسم می دهم که برای گناهان شیعیانش گریه می کند ، من به خودم ظلم کرده ام ، تو که بخشنده ای و وعده داده ای هر که تو را بخواند اجابتش می کنی ، من در این شب عزیز که در های رحمت تو باز هستند از تو میخواهم....


امیدوارم که حتما حاجت روا شوید.

[ بازدید : 88 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 21 مرداد 1393 ] 10:52 ] [ someone ]

[ ]

صبر

وقتی کسی قدرت دارد،

وقتی کسی بیشتر از تو قدرت دارد

کاری از دست تو بر نمی آیدپس

جنگیدن و غرور چه سودی دارد؟

ناچار باید صبر کنی،تحمل کنی و هر طور او می خواهد رفتار کنی

جنگ و درگیری در صورتی که نتیجه اش برایت روشن است به چه درد می خورد؟

خدا و روزگار و سرنوشتت همین هستند، هر چه بیشتر با آن ها بجنگی ، بیشتر شکست می خوری و ناامید تر و ضعیف تر می شوی.

[ بازدید : 108 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 21 مرداد 1393 ] 10:38 ] [ someone ]

[ ]

می گویند وقتی بزرگتر شدی به گریه های الانت می خندی

من هم اکنون به گریه هایم می خندم ، وقتی خودم را جای دیگرانی می گذارم که می خواهم با آن ها حرف بزننم میفهمم چقدر خنده دار است ولی با این حال مشکلات من از بیرون شاید خنده دار باشند ، از درون که به آن ها نگاه می کنم واقعا گریه دارند.

و می دانم اگر دیگری هم همین ها را بگوید به مشکلاتش خواهم خندید.

[ بازدید : 122 ] [ امتیاز : 4 ] [ نظر شما :
]

[ شنبه 28 تير 1393 ] 17:36 ] [ someone ]

[ ]

در خودت که فرو می روی

در حال و هوای خودت که فرو می روی

گاهی یادت می رود چه بسیار کسانی هستند که از تو بدترند.

هر گاه می خواهم خدا را

سر نوشت را

فلک را

آسمان و زمین را

به خا طر آن چه که ندارم یا از دست داده ام ملامت کنم ، نگاه خیسم به کسانی می افتد که

یا نه غذایی برای خوردن

یا نه سرپناهی برای آرمیدن

یا نه لباس جدیدی برای عوض کردن

یا نه دفتری برای نوشتن

یا نه گوش شنوایی برای شنیدن

یا نه چشمی برای دیدن

یا نه زبانی برای حرف زدن

یا نه هیچ کدام از این ها را دارند و با وجود چنین افرادی چگونه من می توانم بگویم بیچاره و بدبختم

ولی باز که به خودم می نگرم و به احوال خودم، نمی توانم خوشبختی را لمس کنم ، اگر من جای هر یک از آن ها بودم چه می کردم حال که با این همه نعمت ناراحت و ناراضی ام و ناشکر و ناسپاس؟! .

تنها پاسخی که می توانم به خودم بدهم این است ، اگر خداوند دردی بدهد ، و احیانا درمانش را ندهد، حتما صبرش را می دهد ولی...

ولی مشکل من هنوز پابرجاست ، چه کنم که از این زندگی راضی باشم ؟

چه کنم که به این زندگی امید داشته باشم؟

چه کنم که از دست خدا و سرنوشت ناراحت نباشم؟

[ بازدید : 108 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]

[ سه شنبه 14 مرداد 1393 ] 13:24 ] [ someone ]

[ ]

ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]